laurenearl

Lauren Earl Earl itibaren Bucilly, Fransa itibaren Bucilly, Fransa

Okuyucu Lauren Earl Earl itibaren Bucilly, Fransa

Lauren Earl Earl itibaren Bucilly, Fransa

laurenearl

Pretty awesome... highly recommend. Hits the nail on the head as far as sisterly relationships go.

laurenearl

When ever I come to names such as “Llosa”, “Borges”, “Cortazar”, “Fuentes”... I wish I knew Spanish language, as I’m sure works by these authors would have a different aroma and melody in their own tongues. Llosa is, for me, one of the greatest story tellers, whose works give me deliciousness in Persian as well, (if it’s translated by Abdollah Kowsari, for example). Mario Bargas Llosa uses a highly sophisticated techniques with a very delicate language in multiple viewpoint, as if I’m listening to “Sare”, my childhood story tellers whom supposed to drown me in sleep, but was keeping me awake instead. Llosa takes you to a place, and while you get used to the situation, become a bit relax, he leaves you for another situation, another character in another place, force you to follow him as a sleepwalker, burning of curiosity, apprehension and restlessness, while he continue to make new situations with new chracters out of nothing, absolutely relax with a smile on his lips. He doesn’t explain the characters, but procreates them and leave them on your lap, and disappears… بسیاری از آثار ماریو بارگاس یوسا به فارسی برگردانده شده. آنها که من دیده ام؛ "زندگی واقعی آلخاندرو مایتا" / حسن مرتضوی (ترجمه ی بدی نیست)، "سال های سگی" / احمد گلشیری (ترجمه ی خوبی ست)، "عصر قهرمان" / هوشنگ اسدی (ترجمه ی خوبی ست)، "مردی که حرف می زند"(قصه گو) / قاسم صنعوی، "موج آفرینی"/ مهدی غبرائی (ترجمه ی روانی ست)، "جنگ آخر زمان"/ عبدالله کوثری(ترجمه بسیار خوبی ست)، "گفتگو در کاتدرال"/ عبدالله کوثری (ترجمه ی شاهکاری ست) و... برخی از این آثار را ابتدا به فارسی خوانده ام، و دیگر آثار را برای بازخوانی به ترجمه ی آنها به فارسی رجوع کرده ام. تجربه نشان داده که حال و هوای ترجمه ی فارسی، بهررو با ترجمه به زبان های انگلیسی، فرانسه و دانمارکی متفاوت است. در خواندن آثار بارگاس یوسا، بورخس، سروانتس، فوئنتس، کورتازار... حسرت ندانستن زبان اسپانیولی در من بیدار می شود چرا که به خوبی حس می کنم این آثار به زبان اصلی موسیقی متفاوتی دارند. با این وجود، روایت های ماریو بارگاس یوسا بهر زبانی لذت بخش است. روایت های یوسا بوی "قصه گویی" می دهد. او عادت دارد از جایی به جای دیگر برود و همین که به صحنه ای عادت می کنی، یوسا به محل و شخصیتی دیگر می گریزد، در صندلی هنوز جا نیفتاده ای که تو را از جا بلند می کند و به صحنه ی دیگر می کشاند، روی صندلی سرد تازه ای بنشینی تا ادامه ی روایت یوسا دوباره گرمت کند. یوسا قصه گویی ست حرفه ای که گاه از هیچ، همه چیز می سازد. با یوسا بسیار جاهای ندیده را دیده ام؛ برزیل را، پرو را و... بسیار جاها که دیده ام؛ وین، رم، آمستردام را را به گونه ای دیگر تماشا کرده ام... در کوچه ها و خیابان ها و رستوران ها و قهوه خانه های بسیاری نشسته ام، گاه آنقدر نزدیک و آشنا که انگاری در همان خانه ای که یوسا وصف کرده. روایت یوسا زنده می شود و در جان می نشیند. وقتی رمانی از یوسا را شروع می کنی باید وقایع و شخصیت ها را در اولین صفحه ها به خاطر بسپاری و از نام و مشخصات هیچ کدامشان نگذری. شخصیت ها و موقعیت ها در همان فصل اول و دوم مثل رگباری فرو می ریزند، و در فصول بعدی آنها را عین پازلی کنار هم می نشاند و تابلوی بی نظیرش را می سازد. زبان شخصیت ها از یکی به دیگری، همراه با روحیه و کار و بار و زندگی شان، تغییر می کند. یوسا دستت را می گیرد و تو را با خود وارد قصه می کند، همین که درگیر فضا و آدم ها شدی، غیبش می زند، تنهایت می گذارد تا انتهای روایت همپای شخصیت ها به سفر ادامه دهی. از یک موقعیت به دیگری، به دفتری، رستورانی، خانه ای و بستری، با آدم هایی که در نهایت خشم و خشونت، به کودکانی معصوم می مانند. گاه نشسته ام و مدت ها به عکس یوسا نگاه کرده ام؛ این معصومیت لبخند یوساست که همه ی قصه هایش را پر کرده؟

laurenearl

I love a fast read! I thoroughly enjoyed this book! if you are even the tiniest bit a Francophile then I would put this on your must read list. Delightfully written in such a way you very much get a feel for each and every month & season in Provence, I might add that I was hungry throughout reading this, the food descriptions are well, mouth watering. To Provence & Peter Mayle!

laurenearl

This book scared the bejabbers out of me. I kept having to put it down, reassure myself that it was fiction, and take a few deep breaths before going back to it. I've read a lot of Dean Koontz books over the years. He and Stephen King each have their own strengths as horror writers. I could never choose which one I like most, but I do have to say that Koontz manages to tell a good story without lacing it with profanities and King has never tried to limit those. Koontz also manages to tell the story effectively without detailing gory scenes. He leaves that to the reader's imagination, and that my friends, can sometimes be more scary than anything you find in the pages of the book.